×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

تمام میشود...

دلم می خواهد خودم را بغل کنم..


بخوابانمش..! لحاف  ،    بر   رویش  ، دست بر موهایش... و نوازشش کنم.


حتی برایش لالایی بخوانم، وسط گریه هایش بگویم


غصه نخور ...خودم جان


درست می شود!درست می شود!     اگر هم نشد...         به جهنم


تمام می شود...  بالاخره تمام می شود...!!!    خودم  جان

پنجشنبه 10 بهمن 1392 - 3:45:38 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://ashiyaneh.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 17 بهمن 1392   12:21:53 PM

چراغی به دستم، چراغی در برابرم:
من به جنگ سیاهی می روم.

گهواره های خستگی
از كشاكش رفت و آمدها
باز ایستاده اند،
و خورشیدی از اعماق
كهكشان های خاكستر شده را
روشن می كند.
***
فریادهای عاصی آذرخش -
هنگامی كه تگرگ
در بطن بی قرار ابر
نطفه می بندد.
و درد خاموش وار تاك -
هنگامی كه غوره خرد
در انتهای شاخسار طولانی پیچ پیچ جوانه می زند.
فریاد من همه گریز از درد بود
چرا كه من، در وحشت انگیز ترین شبها، آفتاب را به دعائی
نومیدوار طلب می كرده ام.
***
تو از خورشید ها آمده ای، از سپیده دم ها آمده ای
تو از آینه ها و ابریشم ها آمده ای.
***
در خلئی كه نه خدا بود و نه آتش
نگاه و اعتماد ترا به دعائی نومیدوار طلب كرده بودم.
جریانی جدی
در فاصله دو مرگ
در تهی میان دو تنهائی -
[ نگاه و اعتماد تو، بدینگونه است!]
***
شادی تو بی رحم است و بزرگوار،
نفست در دست های خالی من ترانه و سبزی است

من برمی خیزم!

چراغی در دست
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل می زنم
آینه ئی برابر آینه ات می گذارم
تا از تو
ابدیتی بسازم
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن
آري درد آنقدرزياد است كه پاسبانان شاعرند

http://sahelkamali.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 12 بهمن 1392   5:00:27 PM

 



دلم برای یکــــــــ نفر تنگ است...

نه میدانم چه میکند نه می دانم اکنون کجاست...



حتی خبری از غم و شادی اش هم ندارم....


  لبخندش را ندیده ام  ....

گریه اش را ندیده ام ...

دستانش را نگرفته ام ...

عطر تنش را نمی دانم ...

فقط می دانم نیست و باید باشد ....

http://risheh.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 11 بهمن 1392   12:33:33 AM

 می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند 
 وقتی کسی اندازت نیست
دست بـه اندازه ی خودت نزن

http://parisamotahari.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 10 بهمن 1392   8:15:49 PM

Likes 1

 

خیلی سخت است عاشق کسی باشی 
که روحش هم خبرنداشته باشد.
اماخیلی شیرین است که آهسته 
وعاشقانه نگاهش کنی ودر دلت
بگی خیلی دوستت دارم

http://parisamotahari.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 10 بهمن 1392   8:13:43 PM

Likes 1

 

من آخرین فصل زمینم‎
بارانی ترازبهار‎
تشنه ترازتابستان‎
غم انگیزترازپاییز‎
سردتراززمستان‎
من فصل تنهایی یک عاشقم

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 10 بهمن 1392   7:40:05 PM

Likes 1

http://www.web.iran-forum.ir/uploads/posts/2011-09/thumbs/1315509419_4.jpg

با تشکر از دوست ارزشمندم جناب آقای مانی عزیز

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 10 بهمن 1392   7:36:54 PM

Likes 1

http://www.ashpazonline.com/weblog_photos/mehrsannn_ashpazonline_weblog_1340699511.jpg

درست می شود! اگر هم نشد به جهنم... تمام می شود.

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 10 بهمن 1392   7:34:31 PM

Likes 1

http://up.pnu-club.com/images/3e4qvztc9spusr2ign7v.jpg

آمار وبلاگ

24665 بازدید

18 بازدید امروز

16 بازدید دیروز

164 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements